استر و مردخای
Esther and Mordechai
استر
استر مطمئناً در تبعید به دنیا آمده بود. نام اصلی او هَدَسه بود که به استر تغییر یافت که شاید اشارهای به “ستاره” و یا نامی بر اساس الاهه معروفی به نام ایشتار باشد. او دخترعموی مردخای بوده که میتواند دختر برادر او نیز باشد. بعد از اینکه وشتی از اخشورش جدا شد، زنان جوان از همه نقاط امپراطوری جمع شدند تا از بین آنان زیباترین زنان برای حرم پادشاه انتخاب شوند. استر در میان برگزیدگان بود و از طرف مردخای دستور داشت که ملیّت خود را فاش نکند تا بتواند در مراحل بعد توسط پادشاه انتخاب شود.
آماده شدن دختران جوان زیر نظر خواجهسرایان محتاج زمانی طولانی بود. در ترجمههای یهودی چنین آمده که روغنهای مخصوص بر روی پوست دختران نهاده میشد که موهای پوست را از بین میبرد و پوست را بسیار نرم و لطیف میکرد. این مراحل از آرایش به زمان زیاد احتیاج داشت تا تأثیر لازم را بگذارد. همچنین زمان تطهیر و شستشو نیز طولانی بود تا اطمینان حاصل نمایند که دختر حامله نیست
رسم آن روزگار این بود که هر شب یکی از دختران جوان نزد پادشاه میماند و روز بعد به بخش دیگری از حرم فرستاده میشد. دختر هرگز نمیتوانست حرم را ترک کند و یا با مرد دیگری ملاقات نماید. وقتی نوبت به استر رسید در دل پادشاه جای گرفت و بدین ترتیب بر سر او تاج ملوکانه نهادند و پادشاه به این مناسبت ضیافت عظیمی برقرار نمود و هدایای بسیاری را به ایالات تحت پادشاهی خود بخشید
هنگامی که هامان از طرف پادشاه مأموریت یافت که تمامی یهودیان را از بین ببرد، مردخای از استر خواست که نزد پادشاه برود و برای یهودیان شفاعت کند. اما استر از بیان چنین خواستهای ترس داشت زیرا هنوز از طرف پادشاه خوانده نشده بود. او هنوز نمیدانست که مورد لطف پادشاه قرار گرفته است یا خیر؟ اگر استر بدون اجازه پادشاه به حضور او میرفت، حکم مرگ او را به دنبال داشت. اما مردخای به استر خاطرنشان ساخت که موقعیت کنونی او تصادفی نیست. استر باید کاری انجام میداد. شاید تمامی این وقایع برای چنین زمان خاصی بود. استر برای رفتن به حضور پادشاه و شفاعت نزد او سه شبانه روز روزه گرفت و حاضر بود برای انجام این کار حتی جان خود را فدا کند. گویی سه روز و سه شبی که درخواست روزه از مردخای کرده بود، حکم مرگ او را داشت؛ او خود را داوطلبانه برای قوم قربانی میکرد
اما در کمال تعجب، پادشاه نه تنها او را به حضور خود پذیرفت بلکه از او پرسید که چه تقاضایی دارد؟ پادشاه به استر قول داد که هر چه میخواهد به او ارزانی دارد، حتی اگر نیمی از ممکلت او باشد. ولی استر حکیمانه برای ابراز خواستهاش تقاضای زمان بیشتری کرد. استر آگاهانه در پی بهترین زمان ممکن برای ارائۀ خواستهاش بود. او پادشاه و هامان را به جشنی در همان روز دعوت کرد. در این جشن باز پادشاه از او درخواست نمود که خواسته خود را اعلام کند و همچنین وعدۀ بخشیدن نیمی از ممکلت را به او یادآوری کرد. اما استر بهجای مطرح نمودن مشکل، آنان را به حضور در جشن و ضیافتی دیگر در فردای آن روز دعوت نمود
صبر و شکیبایی استر مفید واقع شد، زیرا هامان احساس میکرد که نزد پادشاه از مقامی والا برخوردار است و میتواند هر زمان که بخواهد با اعتماد بهنفس در مورد حذف مردخای اظهار نظر کند. ولی آن شب پادشاه نتوانست بخوابد و دستور داد که وقایع تواریخ ایام را برایش بخوانند. در هنگام قرائت کتاب از نقش مردخای در افشای توطئه قتل علیه پادشاه آگاهی یافت. پادشاه پرسید که آیا پاداشی به مردخای تعلق گرفته است؟ در پاسخ شنید که هیچ کاری در این مورد انجام نشده است
صبح روز بعد هامان در صدد طلب به دار آویختن مردخای از جانب پادشاه بود. پادشاه که از نیّات او خبر نداشت از هامان خواست که مردخای را بهخاطر کاری که در حق او کرده است عزّت و احترام بخشد. هامان که انتظار داشت خود مورد تمجید پادشاه واقع شود حال میباید دشمنش را حرمت نهد. به هامان پس از این واقعه نیز اخطارهایی از جانب خویشانش داده شد تا دست از آزار یهودیان بردارد، اما دیگر زمان بازگشت سپری شده بود (۶:۱۳)، چرا که خواجهسرایان پادشاه سررسیدند تا او را به ضیافتی که استر تدارک دیده بود همراهی کنند
در آن ضیافت، پادشاه برای بار سوم از استر خواست که تقاضایش را مطرح کند. استر خواستهاش را با ذکر مقدمهای برای حفظ جان خود و قومش شروع کرد و بیان داشت که رهایی از اسارت را برای خود و قومش نمیطلبد بلکه حفظ جان آنان را از پادشاه میخواهد. پادشاه گفت مگر چه کسی جرأت کرده به جان آنان تعرض کند؟ و استر نام هامان را بهعنوان مجرم به زبان آورد
پادشاه خشمگینانه اتاق را ترک کرد تا موضوع را بررسی کند. او نمیتوانست با استر یا هامان روبرو شود. گویی تمام دنیای او واژگون شده بود. از یک سو، دریافت زنی را که به تازگی ملکه کرده بود، از تبار یهود است و از سوی دیگر، اتهامی سهمگین علیه نخستوزیر مورد اعتمادش مطرح بود. آنچه که شاید او را بیشتر از هر موضوع دیگری خشمگین میساخت، تفویض اختیاری بود که به هامان بخشیده بود. به یک معنا، اگر حکم هامان اجرا میشد، این فاجعه به حساب پادشاه گذاشته میشد. وضعیت جدید پادشاه را در موقعیت دشواری قرار داده بود، اما او اینک واقعه را در نور جدیدی میدید. وسعت توطئه برای او آشکار شده بود. شک پادشاه به هامان در بازگشت به اتاق به یقین تبدیل شد. او هامان را التماسکنان بر بستر استر یافت. پادشاه این عمل را توهینی بزرگ بر خود قلمداد کرد. همین کافی بود تا در تصمیم خود راسخ شود. پادشاه دریافت که استر و یهودیان در واقع محافظان اویند و هامان جزو متجاوزین به تاج و تخت اوست. پادشاه عمل هامان را که برای نابودی یهودیان بود، باطل کرد و تصمیم به حفاظت از یهودیان گرفت. حکم نابودی به جای یهودیان برای هامان و خاندان او صادر شد. تبدیل حکم پادشاه برای یهودیان سبب شد که بسیاری از اقوام به دلیل حفاظت و حرمتی که نسبت به یهودیان روا شده بود به یهودیت بگروند
مُردخای
چنین بهنظر میرسد که مردخای دارای مقامی نه چندان رفیع در کاخ شوشن بوده است، او یا یکی از مسئولین کاخ بوده و یا به یکی از مسئولین هفت خاندان اصیل پارسی تعلق داشته است. مردخای بود که توطئه قتل پادشاه را گزارش داد و پس از تحقیقات لازم، توطئهگران به اعدام محکوم شدند (۲:۲۲). ولی مردخای پاداشی دریافت نمیکند و عمل مهم او به وادی فراموشی سپرده میشود. او یکی از یهودیان متدینی بود که از سجده کردن به هامان امتناع کرد و این کار مردخای، هامان را نسبت به یهودیان بدبین کرد بهطوری که پادشاه را به قتل تمامی یهودیان تحت امپراطوری خود راضی نمود. او به یاری استر به مقام والایی در امپراطوری پارس رسید
هامان
برملا شدن توطئۀ قتل پادشاه به نوعی به سود هامان تمام شد، چرا که او به درجۀ نخستوزیری ارتقا یافت (۳:۱). پیرامون اصل و نسب هامان روایات مختلفی وجود دارد. برخی او را از نسل اجاج پادشاه عمالیق دانستهاند که توسط شائول شکست خورد و سموئیل او را کشت. ولی این امکان هم وجود دارد که اجاج، اشاره به شهری در امپراطوری پارس باشد که هامان در آنجا متولد شده است.
شاید مردخای به نوعی نسبت به همدستی هامان در این توطئه مظنون شده بود، ولی هیچ مدرکی در این زمینه نداشت. در هر صورت، حالت مردخای نسبت به هامان نشاندهنده عدم پذیرش است چرا که او احترام مورد نظر هامان را بجا نمیآورد (۳:۵). تمامی این موارد بهعلاوۀ ارج و قرب رو به فزونی استر و مردخای نزد پادشاه، هامان را بر آن داشت که دشمنان خود را به یکباره از صحنه خارج کند. از این رو به پادشاه گفت که یهودیان از قوانین پادشاه اطاعت نمیکنند و تحمل آنها میتواند بس خطرناک باشد. بدین طریق با یک تیر تمامی مخالفانش را از سر راه برمیداشت
نتیجهگیری
یهودیان استر را در نقش نبیای میبینند که با عمل خود آنان را نجات داد. استر همچون مسیح جان خود را داوطلبانه برای نجات دیگران به خطر انداخت. او همچو مسیح سه روز، مرگ را بر خود پذیرفت و پس از آن در نتیجۀ پذیرفته شدنِ قربانیاش، برای حیات قیام کرد. او برای قوم یهود نزد خدا واسطه شد و از قومش در برابر مدعیان دفاع کرد. شفاعت استر سبب شد که به جای قوم، مدعیان داوری شوند. امروز نیز ایمانداران بر شیطان و قدرتهای تاریکی اقتدار دارند. برای استر، رهایی یهودیان منجر به تأسیس عید پوریم شد. اما برای مسیحیان جشن رهایی در شام خداوند تدارک دیده شده است
کتاب استر روایت حضور پنهان خدایی است که در پسِ وقایع تاریخ را به نقطه مورد نظرش انتقال میدهد. اما برای این انتقال، حضور وفادارانی که از خدا میترسند و ارادۀ او را میجویند، امری ضروری و غیرقابل جایگزین است. پادشاه در شبی بسیار مهم بیخواب میشود و از درباریان میخواهد که شرح وقایع پادشاهیاش را برایش ذکر کنند. در این شب بود که پادشاه پس از مدتها خبر خدمت مهم مردخای برای خودش را باز شنید. اگر حتی این واقعه را تصادفی بیش ننگاریم، باز باید تصدیق کنیم که این تصادف در بهترین زمان ممکن رخ داده است. اما هر چه به پایان این کتاب نزدیک میشویم بر تعداد به ظاهر این تصادفات افزوده میشود. در واقع خدا عامل رخدادِ تمامی این تصادفات است. مشیّت الاهی گرچه فراتر و مستقل از عملکرد انسان، مسیر تاریخ را به پیش میبرد اما عمل انسان در تحقق خواست الاهی امری حتمی است. استر و مردخای با عمل وفادارانۀ خود، خواست الاهی را به تحقق رساندند