قدیمها یک کارگر عرب داشتم که خیلی میفهمید. اسمش قاسم بود. از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری. اولها ملات سیمان درست میکرد و میبرد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند. جنم داشت. بعد از چهار ماه شد همهکارهی کارگاه. حضور و غیاب کارگرها. کنترل انبار. سفارش خرید. همه چیز. قشنگ حرف میزد. دایرهی لغات وسیعی داشت. تن صدایش هم خوب بود. شبیه آلن دلون. اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم. قشنگ حرف میزد.
یک بار کارگر مقنی قوچانیمان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود. بعد خاک آوار شد روی سرش. قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد. رییس کارگاه درجا شاشید به خودش. رنگش شد مثل پنیر لیقوان. حتی یادش رفت زنگ بزند آتشنشانی. قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد. گفت که کارگرمان مانده زیر آوار. خیلی خوب و خلاصه گفت. تهش هم گفت مقنیمان دو تا دختر دارد. خودش هم شناسنامه ندارد. اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست.
بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاکها. خاک که نبود. گِل رس بود و برف یخزدهی چهار روز مانده. تا آتشنشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی. دقیقا زیر چانهاش. هنوز زنده بود. اورژانسچی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش. آتشنشانها گفتند چهار ساعت طول میکشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون. چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته و یکنفره کنده بودش.
بعد هم شروع کردند. همه چیز فراهم بود. آتشنشان بود. پرستار بود. چای گرم بود. رییس کارگاه شاشو هم بود. فقط امید نبود. مقنی سردش بود و ناامید. قاسم رفت روی برفها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد. حرف که نمیزد. لاکردار داشت برایش نقاشی میکرد . میخواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند. میخواست امید بدهد. همه میدانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است. مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی. دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی. بیشناسنامه. اما قاسم بیشرف کارش را خوب بلد بود. خوب میدانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند. اگر درست مصرفشان کند. چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد. آبی. سبز. قرمز. امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش. چهار ساعت تمام. مقنی زنده ماند. بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند.
آدمها همه توی زندگی یک قاسم میخواهند برای خودشان. زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست. فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری. اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست. دروغ گاهی وقتها منشا امید است. امید هم منشا ماندگاری. یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را. کلمهها را قشنگ مصرف کند و شیافشان کند به آدم. رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند. کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید. قاسم زندگیتان را پیدا کنید.
این متن از فهیم عطار است و من عنوان این مطلب را از این متن گرفته ام.
حالا بریم سر داستان خودمان
حدود دو سال پیش زهرا دهقانی برای کارآموزی آمد شرکت ما. پس از سه ماه که دوره کارآموزی ایشان تمام شد با مسئول مربوطه دپارتمانش صحبت کردم و نظرش این بود که می تواند نیروی ارزش آفرینی باشد. من هم تصمیم گرفتم، جذبش کنیم. بعد از حدود دو سال به جرات می توانم بگویم یکی از ارزش آفرین ترین اعضای شرکت ما هست. مدتی پیش صحبت شد از اینکه چه شد به شرکت ما آمد.
شروع به تعریف کرد و گفت که بعد از اینکه کارشناسی شیمی خودش را گرفت و چند سال بیکار بوده تصمیم می گیرد که بره سر کار
با امین (برادر کوچکترش) که مشورت می کند بهش میگه حوزه کامپیوتر و IT حوزه پیشرو ای هست. سعی کن وارد این حوزه بشی. (این اولین راهنمایی درست)
او هم شروع می کند به گشتن کلاس و دوره برای طراحی سایت. یکدفعه آگهی دوره کارآموزی ما رو می بیند. با امین که مشورت می کند، امین می گوید که اگر بتوانی دوره کارآموزی رو در یک شرکت و محیط کار بگذرانی خیلی اثربخش تر هست، نسبت به کلاس (این دومین راهنمایی درست)
وقتی زنگ می زند به شرکت ما شخصی که جواب تلفن رو می دهد ازش می پرسد: می دونی سئو چیه؟ و اون هم میگه نه، اصلا تا حالا اسمش رو هم نشنیدم.
یک هفته می رود راجع به این مسئله می خواند و دوباره تماس می گیرد. اتفاقا مصاحبه اش با خودم بود و کاملا یادم هست.
الان خیلی وقت ها پیش میاد که در مورد سئو باهاش مشورت می کنم و ازش کمک می گیرم. در حال حاضر هم مدیر بخش دیجیتال مارکتینگ شرکت هست. داشتم به این فکر می کردم که چقدر راهنمایی های امین در زندگی و موفقیت زهرا تاثیر داشته. چقدر در زندگی، افرادی که در کنار ما هستند و به ما راهنمایی و مشورت می دهند مهم است.
محمدرضا شعبانعلی راست گفت: هیچ کس از متوسط اطرافیانش فراتر نمی رود
اینکه” امین زندگی تان را پیدا کنید” درست است، اما یادمان باشد اینکه ما هم بتوانیم حرف درست رو تشخیص دهیم و بهش عمل کنیم هم سهم زیادی در موفقیت ما دارد.
باتشکر
حمید طهماسبی
نوشته امین زندگی تان را پیدا کنید اولین بار در سایت شخصی حمید طهماسبی پدیدار شد.
This post first appeared on وب سایت شخصی Øمید طهماسبی, please read the originial post: here