Get Even More Visitors To Your Blog, Upgrade To A Business Listing >>

این داستان: دو داستان کوتاه

داستان اول: بده بیاد

خرداد امسال بود که یک روز از خواب بلند شدم و به تمام مشکلاتی که بر سرمان ریخته شده بود فکر می کردم. هر چه بیشتر به آن فکر می کردم بیشتر به این نتیجه می رسیدم که مشکلات چقدر زیاد و پیچیده و در هم تنیده شده اند.

اما در این میان نکته ای بود که برای من بسیار جای تعجب داشت. من حالم خوب بود و اصلا ناراحت نبودم!

برای خودم خیلی عجیب بود، با حبیب (دوست و شریکم) تماس گرفتم و همین مسئله رو با او در میان گذاشتم. یادم نیست جزییات صحبت مان چه بود اما او هم به اندازه من تعجب کرده بود.

گذشت تا 3 ماه پیش در رویدادی شرکت کردم. آنجا بحث کشیده شد به خصوصیاتی که باید CEO یک مجموعه داشته باشد. می گفت CEO یک مجموعه باید از خصوصیات زیر برخوردار باشد:

  1. شکست ناپذیر (یا حداقل روحیه شکست ناپذیری داشتن)
  2. مستحکم
  3. از نظر روانی آدم پیچیده ای باشد
  4. فهم مالی خوبی داشته باشد
  5. گول مارکترها را نخورد
  6. نرمش قهرمانان داشته باشد
  7. نتیجه گرا باشد
  8. مدیریت بحران بتواند بکند
  9. ادبیات کسب و کار بزرگ داشته باشد (لفظی که ایشان به کار بردند این بود: ملی باشد)
  10. خودآزاری داشته باشد (یعنی هر چه مشکلات بزرگتر شود بیشتر برانگیخته شود و از مشکلات بزرگ تر بیشتر ارضا شود)

من اصلا به درست بودن تمام موارد بالا کاری ندارم (چون فرصت نکرده ام در موردش تحقیق و مطالعه کنم) اما در مورد آخر، باید اقرار کنم من این خصوصیت را دارم و تا قبل از این رویداد اصلا به این اندازه به آن دقت نکرده بودم. نمی دانم اسم درستش چیست؟ اما اخلاقی دارم که وقتی مشکلات و چالش ها بیشتر می شود، وقتی که می بینم همه درمانده و به حالت استیصال درآمده اند بیشتر حل ان مسئله برایم لذت بخش می شود و تمایل حل من به آن افزایش پیدا می کند.

در کسب و کار هم وقتی که می بینم مشکلات خیلی زیاد شده اند و رقبا سرعت گرفته اند، من جَری تر (نمی دانم لفظ دقیق و درستش چیست) می شوم.

پس حرفی که به مشکلات، چالش ها، تعارضات و درگیری ها می زنم این هست: بده بیاد

داستان دوم: در شکاف مانده

در حال حاضر که شدیدا تیم سازی برای ما مهم شده است و بحث استخدام ها بیش از پیش برای من حساس هستند بیش از پیش در یک شکاف مانده ام.

  1. عده ای هستند که خیلی اطلاعات بالایی دارند، کلی کتاب خوانده اند و اهل مطالعه هستند
  2. عده ای اهل اجرا هستند و اساسا رابطه ای با مطالعه یا کتاب خوانی ندارند

وقتی از گروه اول نفرات را انتخاب می کنم، متوجه می شوم که چقدر در اجرای مطالبی که خوانده اند ضعف دارند و انگار نه انگار که این ها همان هایی هستند این همه مطلب را مطالعه کردند. پیش خودم می گویم ایکاش نصف همان زمانی را که برای مطالعه گذاشته بودی صرف به کاربستن همان هایی که خوانده ای می کردی.

وقتی از گروه دوم نفرات را جذب می کنم، می بینم چقدر فرایند ها یشان می توانست بهینه تر باشد. کار خود را درست انجام می دهند اما اگر فلان مطلب را می دانستند یا فلان منبع را مطالعه کرده بودند چقدر می توانستند مفیدتر، بهینه تر و حرفه ای تر ظاهر شوند.

و من در شکاف مانده این دو گروه هستم.

یاد حرف محمدرضا در مدیریت منابع افتادم: بعد از مدتی ما با یک جامعه دو قطبی طرف هستیم، عده ای که کلا کاری به مطالعه و خواندن ندارند و عده ای که بابت حرص جمع کردن منابع هر چه به دستاشان رسیده خوانده اند. (نقل به مضمون)

پی نوشت: نمی دانم چرا اما دوست داشتم این پاراگراف را اینجا بازگو کنم: منبع: گوسفند نگری 2

کسی که معتقد است تلاش، رابطه‌ی مستقیم با موفقیت و رشد و ارتقاء دارد، جدا از اینکه به یک توهم غیر واقعی (و بدون شواهد کافی در دنیا) باور دارد، مستعد ناامیدی و شکست خوردن است. ضمن اینکه وی را می‌توان به خوش بینی بیمارگونه و ساده لوحی نیز متهم کرد!

با تشکر

حمید طهماسبی

نوشته این داستان: دو داستان کوتاه اولین بار در سایت شخصی حمید طهماسبی پدیدار شد.



This post first appeared on وب سایت شخصی حمید طهماسبی, please read the originial post: here

Share the post

این داستان: دو داستان کوتاه

×

Subscribe to وب سایت شخصی حمید طهماسبی

Get updates delivered right to your inbox!

Thank you for your subscription

×